انتشار روزنامه در ایرانِ دوره قاجار به کوشش میرزا صالح شیرازی (از محصلان اعزامی در زمان عباس میرزا نایب السلطنه به اروپا برای فراگیری علوم نوین) با انتشار کاغذ اخبار در ۱۲۵۳ قمری آغاز شد. رخدادی که نخست در تهران و زیر نظر دولت اتفاق افتاد، اما پس از چندی به دیگر شهرها هم راه یافت.
چاپِ جراید کاغذی در ابتدای امر، زیر نظر تاجداران بود، ولی با امضای فرمان مشروطیت در زمان مظفرالدین شاه و متمم آن توسط محمدعلی شاه که امتیازات و اختیارات شاه را محدود میکرد، بهتر شد و آزادی نسبی به مطبوعات داد. این موضوع در زمان حکمرانی احمدشاه که برخلاف میل خودش بر اریکه قدرت تکیه زده بود- با همه چالشها و مصیب هایش- افزون گشت، به طوریکه که جانِ تازه به مطبوعاتِ ایران داد.
در واقع، دوره شانزده ساله حکومت این شاه تنها که در نوجوانی تاج شاهی روی سرش سنگینی میکرد، برای ایران سخت و تلخ گذشت، آن چنانکه پس از ۳۳ سال زندگی پر اندوه که نیم این اندوه را دوست نداشتن قبای شاهی برایش رقم زده بود، بالاخره درنهمین روز اسفند سال ۱۳۰۸ خورشیدی تن به خاک داد و نامش به تاریخ پیوست. گسترش مطبوعات در دوره این شاه به عنوان یک مزیت، سبب شد تا در تورق مطبوعات آن دوران، دورنمایی از مشهد آن روزگار را پیش چشم تماشا بگذاریم.
در زمان احمدشاه بسیاری از سمتها و جایگاهها و حتی امکانات در دست خارجی هاست تا جایی که خود ایرانیها از آن امکانات بهرهای نمیبرند و حقی هم برای اعتراض ندارند. خبری که در یکی از روزنامهها به چاپ رسیده، مشت نمونه خروار است. این خبر سال ۳۷ در روزنامه رعد آورده شده است و به قضیه در اختیار گرفتن سیم تلگراف توسط روسها اشاره دارد: «یکی از تجاوزات دولت سابق روس مسئله سیم تلگراف مشهد و سیستان بود که در چند سال قبل بدون تحصیل سند رسمی و بدون اجازه اولیای دولت سیم مزبور را به عنوان تعمیر در دست گرفته و سر سیم را از مشهد به سیستان داخل قونسول گریهای خود نموده هر وقت که میخواستند برای مخابره مطالب داخله به تلگراف خانه ایران میدادند.
بعد از انقلاب روسیه و برهم خوردن اوضاع آنجا به واسطه نرسیدن پول و ... در تعمیر آن خط اختلالی در سیم مزبور پیدا شده و همه روزه غلامان خط مزبور از تعویق حقوق خود به اداره تلگرافخانه شکایت مینمودند و بالاخره مأمور روس اظهار داشته که به واسطه وضعیت روسیه و نرسیدن پول هر طور که اولیای دولت ایران مصلحت میدانند اقدام کنند. هیئت دولت هم نظر به بصیرت و اطلاعاتی که از جزئیات امر داشتند که سیم مزبور از تصرف غیر مشروع روسها خارج و به تصرف اداره تلگرافخانه داده شود.»
درست زمانی که احمدشاه قاجار بر صدر نشسته، اوضاع مشهد صدای همه را درآورده است. در این زمان است که انگار خراسان فرزند یاغی ایران است و از پذیرش حکومت و کارگذار و مأموران دولتی سرباز میزند. «کنیاز دابیژا»، کنسول روس در مشهد، نامهای سال ۱۳۲۷ قمری درجریده «حبل المتین» به چاپ رسانده و لابه لای آن اوضاع شهر را چنین تشریح کرده است: «شهر که کلیتا بی نظم است و هر روز یکی دو نفر مجروح یا مقتول میشوند.
حال شبها به شما معلوم است که در هر محل شلیک رولور و تفنگ بی اندازه میشود و مردم را لخت مینمایند، حالت خارج شهر هم طوری شده است که در هیچ وقت به این نحو نبوده، راه عبور و مرور بسته و مال التجاره را از ترس سارقان و بی نظمی ممکن نیست که بیاورند یا ببرند. مبارزان نیز که مخالف حضور روسها و انگلیسها و حتی احمدشاه در شهر هستند در این وادی پرهیاهو ساکت ننشسته اند و به فعالیت خودشان ادامه میدهند. مسئولان و والیان شهر نیز نیامده میروند تا شهر همیشه در بی مسئولیتی رها باشد!» شرایط پیچیده مشهد در دوره احمدشاه از ابتدا تا انتهای آن ادامه پیدا میکند تا شهر هیچ وقت روی آرامش را نبیند.
آن زمان تندروهای دموکرات یا همان مجاهدین به سرکردگی «سیدآقا کوچک» که یک نانواست برای خودشان بگیر و ببند داشتند. کمبود غله در بازار و عرضه نشدن گندم از سوی سرمایه داران هم نانواییها را شلوغ کرده بود. بی نانی سفره مردم، ناامنیهایی برای ملاکان به دنبال داشت، زیرا که مجاهدین در این شرایط دست به هر کاری میزدند تا نان به مردم برسانند. سیدآقا کوچک در این شرایط عدهای از مجاهدین را وا میدارد که کمین کرده، تا حاج حسین آقا ملک را گرفتار کنند و تازیانه بزنند.
عبد المجید مجید فیاض (نویسنده، پژوهشگر و صاحب امتیاز روزنامه هیرمند خراسان) در این باره مینویسد: «حاج حسین ملک از سوی کمیتهای که یک نانوای پر شر و شور ریاست آن را برعهده داشته است از خانه اش ربوده میشود و به محل کمیته که همان نانوایی ریاست کمیته بوده میبرند و در بند نگه میدارند و بارها شلاق میزنند و وجوهی را به نفع مبارزان و مستضعفین اخذ میکنند.»
البته به نظر میرسد که این ماجرا در زندگی حاج حسین به همین راحتیها تمام نشده است، زیرا که روزنامه حبل المتین سال ۱۳۲۸ قمری نیز به یکی دیگر از این اتفاقات اشاره میکند: «چند روز قبل شخصی یک جعبه سربسته برای حاجی حسین آقا پسر ملک التجار تهرانی میآورد که این جعبه را از پاریس برای تو فرستاده اند و بعد از شکافتن سر جعبه یک عدد بمب بسیار قوی در جوف او بوده است، آورنده جعبه را توقیف و جلب به نظمیه میکنند، فعلا در تحت استنطاق است تا معلوم شود محرکش که و برای چه بوده است.» البته آنچه معلوم است، حاج حسین از این ترورها جان سالم به در برد و در آخر به مرگ طبیعی از دنیا رفت.
درباره حاج حسینآقا ملک، بزرگترین واقف خراسان، بیشتر بخوانید:
اولین تخریبهای بالا خیابان و پایین خیابان از دوره احمد شاه شروع شده است. به نظر میرسد آن زمان هر کس برای خودش ایوانی رو به خیابان ساخته و آن را تا هر جایی که میتوانسته کش میداده است. از آنجا که خبری از مهندس و مجوز هم نبوده، این بناها از استحکام لازم برخوردار نبودهاند و در روز عاشورا که مردم در این ایوانها تجمع کرده بودند، باعث دردسر میشود.
این خبر را در روزنامه «حبلالمتین» میخوانیم: «در روز عاشورا مقارن ظهر در سمت بالای خیابان در بالای پیش طرههای دکاکین جمعیتی زن برای تماشای دسته بندی بودند، ناگهان پیش طره خراب شده و ۲۰ نفر از زنان را از ارتفاع ۳ زرع به زمین میاندازد. همه شان مجروح و دو نفر مقتول شدند.»
روزنامه «ایراننو» نیز در همین تاریخ مینویسد: «رئیس نظمیه از حدوث این فاجعه استفاده نموده از روز ۱۴ شروع به هدم و تخریب ایوانهای جلو خیابان پیش طرهها نموده هر بنایی که از خیابان جلو آمده بود، خراب نمودند. ضمنا در این موقع بعضی از متنفذین هم خانه خراب شده، جرات نفس کشیدن و ممانعت نداشته، از آن جمله ایوان حاجی میرزا حبیب مجتهد مرحوم، دکان و خانه حاجی مجید شیروانی، و دکانها و حوض خان حاجی میرزا یحیی ناظر. مختصرا شخص معتمدالوزرا، رئیس نظمیه مانند یک نفر معمار مهندس از دروازه بالاخیابان تا پایین خیابان رسیدگی میکند و دستورالعمل میدهد.»
احمدشاه، شانسی در کاخ نشینی نداشت. حضور او در کاخ ایران با جنگ جهانی اول و حضور انگلیسها و روس ها در ایران همراه شده بود. مشهد هم از تلخی حضور بیگانهها در امان نمانده بود. روسها همه جا حضور داشتند و صدای همه را در آورده بودند. روایت به توپ بستن حرم توسط روسها سال ۱۳۳۰ نیز بارها گفته شده است که از ماجراهای تلخی بود که مشهدیها هیچ وقت فراموش نکردند.
در سال ۲۸ روزنامه حبل المتین یکی از این اعتراضات را که به اعلام حکم حرام شدن قند منجر شد، آورده است: «چند روز قبل جمعی از علما و تجار و کسبه از جهت متینگ به مسجد گوهرشاد جمع شده، ناطقین از تجاورات حقوق شکنانه روس نطقهای آتشین و بلیغ نمودند. خونهای اهالی در شریان به جوش آمده، یک نفر از طلاب محترم عمامه خود را میان بخاری انداخته و سوزانید. چند نفر هم از جوانان باغیرت در همان مجلس پیراهن و کروات را میان بخاری انداخته به کرباس وطنی تبدیل نمودند. بالاخره حرمت استعمال امتعه روس را جمعی علما در همان مجلس فتوا دادند.»
در بخشی از این حکم که در همین روزنامه چاپ شده، آمده است: «از امروز به ترک امتعه روس میان بسته و با تمان نفرت خودمان اجناس این دولت جابر را به نظر بی قابلیتی دیده و کلیه مال التجاره از قند و چایی روس و دیگر اقمشه و اشیا را بر خود حرام دانسته است.»
البته مطبوعات آن زمان گاهی اخبار عجیبی را که باورش سخت است، نیز منتشر کرده اند که به نظر میرسد بیشتر از تخیل نویسنده زاییده شده است! در یکی از این اخبار ماجرای سوره فیل در ذهن نویسنده بازسازی شده است تا که نفرت مردم از حضور بیگانهها را بیان کند: «روز هشتم ماه جاری که روز ترویه بود واقعه غریبهای پیش آمد که خیلی حیرت انگیز و شگفت آور است.
از صبح تا بعدازظهر روز مذکور کلاغ زیادی با صداهای مهیبه در مسجد گوهرشاد جمع شده بالای گنبد مسجد برابر گنبد مطهر حضرت ثامن الائمه نشسته و از اطراف هم جمع میشدند تا اینکه با وضعی غریب مثل اینکه خصمی قوی آنها را تعقیب کرده حرکت و مردم بالای بامها متعجبانه نگران بودند که آن کلاغها مجتمعا به طرف ارگ هجوم آورده، بیرق قونسول خانه دولت روس را که با نشان عقاب بود با منقارهای خود پاره پاره کرده به زمین ریختند. در حالتی که بیرق ایران و انگلیس و سایر دول هم در همان نزدیکی در اهتزاز بود و بکلی رخ به آن طرف نکردند.»
اگرچه پیش از این گفته شد که روزنامهها در عصر احمدشاه آزادی بیشتری داشتند، ولی مهمترین روزنامه مشهد که توسط ملک الشعرای بهار اداره میشد، زیر تیغ سانسور رفت و توقیف شد. این خبر که به تعطیلی همیشگی روزنامه «نوبهار» منجر میشود، در بسیاری از روزنامههای آن زمان به چاپ رسید و به آن پرداخته شد.
روزنامه حبل المتین سال ۱۳۳۴ شرح کامل این اتفاق را آورده است: «می گویند به واسطه اینکه اخبار جنگ از منبع غیر از رویترز در نوبهار به طبع میرسید و این مخالف پلتیک بود به موجب رقعه رسمی توقیف آن را از ایالت خواستند و ایالت هم بدون مراجعه به کارگذار و مشورت و تدقیق و بدون هیچ محاکمه و تحقیق شمارههای ۷۵ و ۷۶ نوبهار را توقیف و مردم را از شنیدن اخبار محروم کردند. بعد از چند روز فهمیده شد که بدکرده اند اجازه طبع آن را ثانیا دادند، ولی مدیر جریده نوبهار، چون به وکالت پارلمانی منتخب و عازم طهران شده بود، قبول نکرده و بالاخره حاضر شده بود که یک نمره برای وداع چاپ کند، مدیر، نمره ۷۷ را به مطبعه داد.
باز آقایان و اولیای امور از ترس اینکه مبادا نوبهار در این یک نمره حرکاتشان را آشکار کند، به دست و پا افتاده و از کرده خود پشیمان شدند و از طرف نظمیه قراول گذارده که باید قبل از چاپ به نظر ایالت برسد، چون مطلبی در آن نبود، قبل از چاپ به نظر ایالت رسانیدند و دیدند که چیزی ندارد. فقط برای خالی نبودن عریضه یک مضمون آن را که معلوم نیست چه بوده سانسور کرده و برداشتند.» روزنامه رعد هم خبری با همین مضمون به چاپ رسانده بود که در کنارش از نبود آزادی بیان شکایت داشت.
این روزها که برخی از شهرهای کشور به رنگ نارنجی کرونایی در آمده، نگرانی ما را از گسترش دوباره این بیماری بیشتر کرده ودلهره دوباره شیوع کرونایی دیگر به جان مردم شهر افتاده است. اما جالب است بدانید این اتفاق یک بار هم در زمان احمدشاه رخ داده است. زمانی که اطبای شهر نگران شیوع یک بیماری شبیه سرماخوردگی و آنفلوانزا بوده و درباره همه گیری آن در روزنامهها مطالب بسیاری به چاپ میرساندند.
سال ۱۳۳۸ قمری خبری به نام «مرض امسال مشهد» در روزنامه رعدمنتشر میشود که شرح آن چنین است: «مرض مسری و مهلکی که از اوایل قوس به ناگهانی در مشهد شیوع و حمله بی باکانه نموده، تلفات کثیره داد، عموم مردم حتی علما، مخصوصا حکما و صاحبان فن طب را دچار بهت و حیرت نمود. صدای سرفه و فواق در فضای خانهها پیچیده، بعضی سرفه خشک و بعضی ممزوج به اخلاط بودند.» دکتر مزین السلطان، رئیس دارالشفای آستانه هم درباره این بیماری درجراید آن روزگارچنین گفته است:» از طرف اطبای محترم اسامی مختلف بدین بیماری داده شده، چنان که بعضی آن را مشمشه، برخی زکام، عدهای آنفلوانزا یا گریپ و بالاخره عدهای دیگر مرض سال گذاشته، یا تب اسپانیولی و حتی تب عمومی میخوانند.»
او این بیماری را به صورت خفیف با علائم تب موقت و علائم زکام، سرفه، کوفتگی و صداع، صورت متوسط با تب و سرفه، سوزش در مجاری تنفس، درد کمر و سینه و ضعف که حدود سه هفته به طول میانجامد و حالت شدید را با تب ۴۰ درجه، سرفه و با درگیری شدید ریه همراه با مرگ توصیف میکند و میگوید: «سرایت بیماری از طریق هواست و مسری بودن آن از طریق اخلاط و اشیا را نیز نمیتوان انکار کرد!» هرچه بیشتر از این بیماری بخوانید بیشتر به شباهت آن با کرونا پی خواهید برد تا جایی که این تصور پیش میآید که شبه کرونایی در زمان احمدشاه قاجار شیوع داشته است!سیلثقلیب